این روزها با هر شخصی که صحبت میکنی محال است از تو نگوید. تو با خود چه داری که همه ایران نه همه دنیا را درگیر خود کردی؟
درست است که جان چندین هزار نفر را در دنیا گرفتی اما بی انصافی است اگر از تو به خاطر کارهای مثبتی که انجام داده ایی تشکر نکنم:
-از تو تشکر میکنم به خاطر اینکه؛ از مرگ انسانهایی که هر روز جانشان را میگیری دیگر بی تفاوت نیستم بلکه به این فکر میکنم که تو به من هم نزدیکی. اینجاست که به خدا نزدیک تر شدم و هر روز با خود گفتم استغفرالله ربی و اتوب الیه.
-از تو تشکر میکنم به خاطر اینکه؛ نمیدانستم زیارت اماکن مقدسه چه نعمت بزرگی است، اکنون متوجه شدم که چقدر دلم برای حرم بی بی معصومه و امام رضا علیه السلام تنگ شده است. هر سه شنبه دلم را راهی جمکران میکردم تا با امام زمانم پیمان ببندم که من هم هستم. اما تو با من کاری کردی که فهمیدم راهی را که هر هفته میرفتم از سر عادت نبود، از سر عشق بود. اینجاست که به امام زمانم نزدیک شدم و هر روز با خود گفتم استغفرالله ربی و اتوب و الیه.
- از تو تشکر میکنم به خاطر اینکه؛ هیاتهای هفتگی زیارت عاشورا، دعای توسل و ندبه را کنسل کردی، تا من متوجه شوم چقدر به آنها نیاز دارم تا قلب پر گناهم را پاک سازم. وقتی این هفته هیات تعطیل شد، قلبم به درد آمد زیرا که چندین سال است با این مراسمها دلم را آرام میکنم. اما از آن شب در خانه با مداحیهای حاج محمود و حاج مهدی رسولی برای خودم در کنج خانه هیات گرفته ام. اینجاست که به امام حسینم نزدیک تر شدم و هر روز با خودم گفتم استغفرالله ربی و اتوب الیه.
اما از تو دلگیرم...
زیرا که این نعمتها دست جمعیش قشنگ است، زیارت با دوستان صفا دارد، هیات با خانواده و هم هیاتیهایش گواراست، نماز، جماعتش زیباست، نماز جمعه در مصلی قشنگ است، چایی در هیات مزه دارد، وای که از اعتکاف نگویم
منِ شیعهی اجتماعی را در خانه حبس کردی که چه؟ همه عبادات جمعی را از من گرفتی که چه؟ زیارت ارباب در ماه رجب را از من گرفتی که چه؟...
اما بزرگترین نعمتی که داشتی این است که فهمیدم شیعه در جماعت معنا میشود و بس...
پورموسوی